در مقام دعا گویند، خدا نگاهدارد او را. (یادداشت مؤلف) : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 118)
در مقام دعا گویند، خدا نگاهدارد او را. (یادداشت مؤلف) : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 118)
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، ولیک
در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است، یعنی خدای عزیز بدارد او را، ده یک. (آنندراج). جمع واژۀ عشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. (غیاث اللغات). جمع واژۀ عشر، یعنی ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عشیر، ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عاشر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. (از اقرب الموارد) ، نصیبهای قمار از شتران کشته، قوادم پر مرغ. (آنندراج). و رجوع به مفردهای کلمه شود. - اعشارالجزور، حصه های شتر. (منتهی الارب). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. (از متن اللغه). - حساب اعشار، حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند. - قدر اعشار، دیگ که ده پاره شده باشد. ج، اعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. (از متن اللغه). دیگ شکسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). - قلب اعشار، دل ده پاره و شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است، یعنی خدای عزیز بدارد او را، ده یک. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عُشر، یعنی ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عَشیر، ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ عاشِر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ عِشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. (از اقرب الموارد) ، نصیبهای قمار از شتران کشته، قوادم پر مرغ. (آنندراج). و رجوع به مفردهای کلمه شود. - اعشارالجزور، حصه های شتر. (منتهی الارب). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. (از متن اللغه). - حساب اعشار، حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند. - قِدر اعشار، دیگ که ده پاره شده باشد. ج، اَعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. (از متن اللغه). دیگ شکسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). - قلب اعشار، دل ده پاره و شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ابن محمود نخجوانی، معروف به شیخ علوان، از عرفای قرن دهم هجری قمری است، از اهالی نخجوان قفقاز بود و در آقشهر به سال 920 هجری قمری درگذشت. او راست: الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، دو جلد در تفسیر، شرح کتاب گلشن راز، هدایه الاخوان، در تصوف. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 12). رجوع به کشف الظنون ص 1292 و معجم المطبوعات ص 1849 شود ابن احمد بن مبارک رومی، شهیر به روشنی زاده، از فضلای قرن دهم هجری قمری روم است و کتابی در لغت فارسی به ترکی به نام لغت نعمه الله رومی تألیف کرده است و به سال 969 درگذشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 265 شود
ابن محمود نخجوانی، معروف به شیخ علوان، از عرفای قرن دهم هجری قمری است، از اهالی نخجوان قفقاز بود و در آقشهر به سال 920 هجری قمری درگذشت. او راست: الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، دو جلد در تفسیر، شرح کتاب گلشن راز، هدایه الاخوان، در تصوف. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 12). رجوع به کشف الظنون ص 1292 و معجم المطبوعات ص 1849 شود ابن احمد بن مبارک رومی، شهیر به روشنی زاده، از فضلای قرن دهم هجری قمری روم است و کتابی در لغت فارسی به ترکی به نام لغت نعمه الله رومی تألیف کرده است و به سال 969 درگذشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 265 شود
لحاه اﷲ. خدای تعالی او را لعنت کند. این جمله را معمولاً در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 86)
لحاه اﷲ. خدای تعالی او را لعنت کند. این جمله را معمولاً در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 86)
رحمه الله بن عبدالله سندی حنفی ساکن مکۀ مکرمه. او راست: 1- لباب المناسک و عباب المسالک، و در آن مناسک حج را بیان داشته است. 2- مجمعالمناسک و نفعالناسک، فی نسک الحج و فضائل الحرمین و القدس و الحجاج و المجاور علی التفضیل. (از معجم المطبوعات مصر ج 1) رحمه الله بن خلیل الرحمن هندی. او راست: اظهارالحق درباره دو مسألۀ نسخ و تحریف که در آن دو مورد کارش با کشیش بمناظره کشیده. وی بسال 1280 هجری قمری تألیف آنرا به پایان رسانید. (از معجم المطبوعات ج 1)
رحمه الله بن عبدالله سندی حنفی ساکن مکۀ مکرمه. او راست: 1- لباب المناسک و عباب المسالک، و در آن مناسک حج را بیان داشته است. 2- مجمعالمناسک و نفعالناسک، فی نسک الحج و فضائل الحرمین و القدس و الحجاج و المجاور علی التفضیل. (از معجم المطبوعات مصر ج 1) رحمه الله بن خلیل الرحمن هندی. او راست: اظهارالحق درباره دو مسألۀ نسخ و تحریف که در آن دو مورد کارش با کشیش بمناظره کشیده. وی بسال 1280 هجری قمری تألیف آنرا به پایان رسانید. (از معجم المطبوعات ج 1)
خدا آن را بلند گرداناد. جمله ای است که بیشتر بصورت معترضه و برای دعا در ضمن عبارات فارسی بکار رود: و این قاضی محمد بودکی برسولی کرمان بدرگاه اعلی اعلاه اﷲ آمده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 118). چنانک پسندیدۀ رأی اعلی اعلاه اﷲ آید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 113). و فرمان اعلاه اﷲ ممتثل گشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 168)
خدا آن را بلند گرداناد. جمله ای است که بیشتر بصورت معترضه و برای دعا در ضمن عبارات فارسی بکار رود: و این قاضی محمد بودکی برسولی کرمان بدرگاه اعلی اعلاه اﷲ آمده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 118). چنانک پسندیدۀ رأی اعلی اعلاه اﷲ آید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 113). و فرمان اعلاه اﷲ ممتثل گشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 168)
پر گست پر گس گر چه نا مردمی است مهر و وفاش نشود هیچ از او دلم پر گس (رودکی) پر گست (چون معاذ الله باشد گویی مباد چنین) رودکی استاد شاعران جهان بود سد یک از او هستی ای کسائی پر گست (کسائی) مبادا چنین، پناه بر خدا بر گست به همت چون فلک عالی به صورت همچو مه رخشا ملک چون او بود ک بر گست و مه چون او بود ک حاشا (قطران)
پر گست پر گس گر چه نا مردمی است مهر و وفاش نشود هیچ از او دلم پر گس (رودکی) پر گست (چون معاذ الله باشد گویی مباد چنین) رودکی استاد شاعران جهان بود سد یک از او هستی ای کسائی پر گست (کسائی) مبادا چنین، پناه بر خدا بر گست به همت چون فلک عالی به صورت همچو مه رخشا ملک چون او بود ک بر گست و مه چون او بود ک حاشا (قطران)
لعنت خدا. یا لعنه الله علی. . نفرین خدا بر... باد، این انار العنه الله در عقب و آن انارا رحمه الله ای محب. (مجالس العشاق) خدای تعالی او را (مذکر) لعنت کناد، این جمله را معمولا در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه الله و بد مذهبی او شنیده بود. یا لعنهاالله. خدای تعالی او را (مونث) لعنت کناد، لفظا او معنی. از نظر لفظ یا معنی: لفظ (تو خرمنی) ممدوح را لفظا او معنی استعارتی رکیک است و ترکیبی زشت
لعنت خدا. یا لعنه الله علی. . نفرین خدا بر... باد، این انار العنه الله در عقب و آن انارا رحمه الله ای محب. (مجالس العشاق) خدای تعالی او را (مذکر) لعنت کناد، این جمله را معمولا در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه الله و بد مذهبی او شنیده بود. یا لعنهاالله. خدای تعالی او را (مونث) لعنت کناد، لفظا او معنی. از نظر لفظ یا معنی: لفظ (تو خرمنی) ممدوح را لفظا او معنی استعارتی رکیک است و ترکیبی زشت
بلند گردانش خدای، بالابرد اورا خدا، رای عالی اعلاه الله بفرماید دانستن، یا اعلاه الله تعالی. خدای تعالی او را بلند گرداناد، حضرت اعلی - اعلاه الله تعالی - که اوصاف حمیده اش پسندیده عالمیان... است برخلاف این معنی سلوک فرموده
بلند گردانش خدای، بالابرد اورا خدا، رای عالی اعلاه الله بفرماید دانستن، یا اعلاه الله تعالی. خدای تعالی او را بلند گرداناد، حضرت اعلی - اعلاه الله تعالی - که اوصاف حمیده اش پسندیده عالمیان... است برخلاف این معنی سلوک فرموده
خدا او را روزی دهاد، یا رزقه الله سعاده الدارین. خدا نیکبختی دنیا و آخرت را بدو روزی دهاد، خانه خواجه من بنده اطال الله بقا ه... ورزقه الله سعاده الدارین قبله احرار... بود
خدا او را روزی دهاد، یا رزقه الله سعاده الدارین. خدا نیکبختی دنیا و آخرت را بدو روزی دهاد، خانه خواجه من بنده اطال الله بقا ه... ورزقه الله سعاده الدارین قبله احرار... بود